کد مطلب:35574 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:148
شنیدم خریدی تو یك خانه را قباله نمودی كه تا دیگران شریح بن هانی به پاسخ چنین: در این حال پیشانی مرتضی تو هرگز در اندیشه رفتی كه چون ترا نیز جویند و یابند سخت ز دامان دنیا كشندت به زور شریحا! در این روز ماتم قرین بر آن سكه ها خوب كردی نگاه كه ناچار بر گردنت زین میان اگر من نوشتم همی این سند كه این خانه را مردكی كم خرد برانگیخته زین میان خود گواه بود خانه از ریشه ناپایدار حدودش پدید است از چار جا دگر حد او فتنه و ماتم است [صفحه 316] چه نادان كه وحشت سرا را خرید خریدار شد از طریق خلاف نخوانده است این ناكس تیره بخت ز كسری و قیصر، ملوك حمیر كه این تاجداران با آب و جاه به میزان، چو شد صاحب سیم و زر چه سان جمع گرددید و چون شد ز دست؟ [صفحه 317]
گفته شد كه «شریح بن هانی» قاضی القضات كوفه خانه ای به بهای هشتاد سكه طلا خریده و مطابق مقررات، این معامله را در یك قبال رسمی ثبت كرده است تا ملكیت وی ثابت و قانونی باشد. امیرالمومنین (ع) بدو گفت:
به هشتاد دینار پول طلا
نیازند دست تجاوز بر آن
درست است گفت ای شه مومنین
بشد تیره گفتا بدو نارضا
چنین مالكیت شود واژگون
برون می كشندت از این كاخ بخت
برندت همی سوی تاریك گور
قباله به كارت نیاید یقین
نباشد نهان بینشان وامخواه
بماند حقوق از ستمدیدگان
چنین بود فحوای آن مستند
ز بیمایه ای بینوا می خرد
كه از او نگیرند در اشتباه
به راه زوال است او را قرار
به اندوه و تهدید و رنج و بلا
كه بازیچه ی درد و رنج و غم است
ز كوی قناعت چنین پا كشید
ز پرهیزكاری سوی انحراف
حدیثی ز تاج و پیامی ز تخت
نخوانده است خود داستان بی نظیر
همه خفته در خاك سرد و سیاه
بپرسند، چون شد از آن بهره ور
دریغا بر احوال آن زرپرست!
صفحه 316، 317.